سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در خبر ضرار پسر ضمره ضبابى است که چون بر معاویه در آمد و معاویه وى را از امیر المؤمنین ( ع ) پرسید ، گفت : گواهم که او را در حالى دیدم که شب پرده‏هاى خود را افکنده بود ، و او در محراب خویش بر پا ایستاده ، محاسن را به دست گرفته چون مار گزیده به خود مى‏پیچید و چون اندوهگینى مى‏گریست ، و مى‏گفت : ] اى دنیا اى دنیا از من دور شو با خودنمایى فرا راه من آمده‏اى ؟ یا شیفته‏ام شده‏اى ؟ مباد که تو در دل من جاى گیرى . هرگز جز مرا بفریب مرا به تو چه نیازى است ؟ من تو را سه بار طلاق گفته‏ام و بازگشتى در آن نیست . زندگانى‏ات کوتاه است و جاهت ناچیز ، و آرزوى تو داشتن خرد نیز آه از توشه اندک و درازى راه و دورى منزل و سختى در آمدنگاه . [نهج البلاغه]
 
شنبه 89 بهمن 23 , ساعت 10:46 صبح

 

تو بارون که رفتی 
شبم زیر و رو شد 
یه بغض شکسته 
رفیق گلوم شد 
تو بارون که رفتی 
دل باغچه پژمرد 
تمام وجودم 
توی آینه خط خورد 
هنوز وقتی بارون 
تو کوچه می باره 
دلم غصه داره 
دلم بی قراره 
نه شب عاشقانه است 
نه رویا قشنگه 
دلم بی تو خونه 
دلم بی تو تنگه
یه شب زیر بارون 
که چشمم به راهه 
می بینم که کوچه 
پر نور ماهه 
تو ماه منی که 
تو بارون رسیدی 
امید منی تو 
شب نا امیدی

 

 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ