شنبه 89 دی 11 , ساعت 1:16 عصر
دلم تنگ توست نازنینم،
بیا، بیا برویم سر آن کوه،
همان که روز و شبش، هوا و زمینش، برف و بارانش،
حتی صدای کلاغ هایش برایمان خاطره است،
یادت که هست ؟
همانجا که اول بارآنجا در آغوشت کشیدم،
همانجا که جای خودمان است!
میدانم که میدانی کدام را می گویم!
بیا نازنینم، بیا که هوای چشم هایم بارانیست،
بیا که دگر طاقتم نمانده است،
بیا ، بیا برویم،
هر که نداند، تو که می دانی لبخندم از گریه تلخ تر است،
می دانی که اندازه یک عمر حرف پشت این لب ها برایت دارم،
می دانی که...
تو که همه چیز را می دانی!
پس بیا، بیا نازنینم، که دلم تنگ توست
نوشته شده توسط ali torab ahmadi | نظرات دیگران [ نظر]