هنوزم زنده ام زنده در این رویای ارزنده،
غبار خستگی شستم امید تازه ای جستم،
امید روشنی بستم به فردا نگاه تازه ای دارم به دنیا ،
من از دریا سفر کردم به جویی پناهم کوه بود شد تار مویی ،
ولی هرگز نشد پاره که این خود حکمتی داره،
خدا وقتی نگهداره تو را تنها نمی ذاره،
هنوزم زنده ام زنده در این رویای ارزنده،
غبار خستگی شستم امید تازه ای جستم،
ستونی سخت می ریزم که باز از جای برخیزم،
دلم آگاه آگاه است،
بهاری تازه در راه است،
هنوزم زنده ام در جوی آبی،
ولی در خط پایان کتابی،
کتابی تازه می باید نوشتن،
از این بگذشته ها باید گذشتن،
هنوزم زنده ام زنده در این رویای ارزنده،
غبار خستگی شستم امید تازه ای جستم،
میان ابر ها گشتم پی گمگشته خورشیدی،
نکردم شک که می بینم،
که دیدم نور امیدی،
ستونی سخت می ریزم که باز از جای برخیزم،
دلم آگاه آگاه است،
بهاری تازه در راه است،بهاری تازه در راه است.