دوشنبه 90 تیر 20 , ساعت 7:40 صبح
من همان نایم که گر خوش بشنوی
شرح دردم با تو گوید مثنوی
من همان عشقم که در فرهاد بود
او نمی دانست و خود را می ستود
من همی کندم نه تیشه کوه را
عشق شیرین می کند اندوه را
در رخ لیلی نمودم خویش را
سوختم مجنون خام اندیش را
می گرستم در دلش با درد دوست
او گمان می کرد اشک چشم اوست
من خموش کردم خروش چنگ را
گر چه صد زخم است این دلتنگ را..
نوشته شده توسط ali torab ahmadi | نظرات دیگران [ نظر]