دوشنبه 90 تیر 27 , ساعت 11:47 صبح
دیشب خواب خودم را دیدم
کنار خیابانی ایستاده بودم با پالتوی سیاه و چمدانی پر از خاکستری
باران یک ریز می بارید و من نشانی ام را گم کرده بودم
به راه افتادم / کسی پرسید : کجا ؟
گفتم : نمیدانم ! شاید آنسوتر آشنای باشد تا دیگر نیازی به نشانی ام
نباشد
خندید و گفت : فراموش کن...
از خواب پریدم
تمام تنم از خواب باران خیس بود
و من... هیچ چیز برای فراموش کردن بیاد نیاوردم.
چیزی را آیا فراموش کرده ام؟
نوشته شده توسط ali torab ahmadi | نظرات دیگران [ نظر]