دوشنبه 89 دی 20 , ساعت 12:59 عصر
من تمام هستی ام را در نبرد با سرنوشت، در تهاجم
با زمان، آتش زدم، کشتم، من بهار عشق را دیدم ولی
باور نکردم، یک کلام در جزوه هایم هیچ ننوشتم.
من ز مقصودها پی مقصودهای پوچ افتادم تا همه خوبی ها رفتند از یادم.
من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت
عشقم مرد ، یارم رفت .
نوشته شده توسط ali torab ahmadi | نظرات دیگران [ نظر]