پنج شنبه 89 بهمن 14 , ساعت 4:24 عصر
رسم تو
رفتن بود
رسم من
چشم به راهت ماندن
و به دیدار تو حسرت خوردن
و به آنکس که تو را دید
سلامی گفتن
من به آن لحظهء نا ب
که تو از پنجره رخ بگشائی
نگران،
منتظرت میمانم
گرچه خود میدانم
بر نتابد مهتاب
تا در آن لحظهی ناب
دست در موی تو آویزم باز
* * *
رسم تو رفتن بود
رسم من
چشم به راهت ماندن
و به آنکس که تو را دید
سلامی گفتن
نوشته شده توسط ali torab ahmadi | نظرات دیگران [ نظر]