سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر آن که خواهى نیستى بارى بدان ننگر که کیستى . [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 90 مهر 24 , ساعت 1:38 عصر

سرتا سر خیال من نقاشیای کاشیاش سرد می شن و ناز می کنن

مستا شبا تو کوچه هاش هوای آواز می کنن

هوا هر وقت که بارونی است تو فکر من چراغونیست

پرم از خاطرات تو همونایی که می دونی

مگه یادم می ره یک دم تا هر وقتی که من زنده ام

تو بانی یه مشت شعری هم الان هم در آینده ام

دلم می خواد بیام پیشت بزارم سر روی دوشت

بگم می میرم از عشقت برم گم شم تو آغوشت

من و تو زیر بارون بود به جون هم قسم خوردیم

تو چشم هم نگاه کردیم ، نگاه کردیم از عشق مردیم

سرتاسر خیال من هزار تا باغ دلگشاست

هزار عشق دم بخت منتظر یه پاگشاست

تو سرسراش یه مثنوی راز و نیاز معنوی

پس تو کجایی ابدی کجای این تیره شبی

رو ایه های بارونی نوشتم بسته به تو جونمو سرنوشتم

تو مظهر تحملی تو ماهی عشق منی برام تو تکیه گاهی

سرتا سر خیال من نقاشیای کاشیاش سرد می شن و ناز می کنن

مستا شبا تو کوچه هاش هوای آواز می کنن

شمایل جمال تو قلبم و روشن می کنه

نمی دونی که عشق تو چکاری با من می کنه

(مسعود امینی)

 

 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ