به من نگاه کن،به من
به من که سبز بوده ام،به من که زرد می شوم
به من که گرم بوده ام،به من که سرد می شوم
به من نگاه کن،به من که از فشار غم،شکسته ام،خـمیده ام
به من که اشک می رود ز ناودان دیده ام
به من که تار بوده ام ، به من که پود می شوم
به من که بود بوده ام،به من که دود می شوم
به من نگاه کن به من،
به من که با تو بوده ام ، به من که بی تو مانده ام،
به من که بی تو مانده ام
به من که بی تو مانده ام...
آنکه میگوید دوستت میدارم
دلِ اندُهگینِ شبیست
که مهتابش را میجوید.
ای کاش عشق را
زبانِ سخن بود....
احمد شاملو
سرتا سر خیال من نقاشیای کاشیاش سرد می شن و ناز می کنن
مستا شبا تو کوچه هاش هوای آواز می کنن
هوا هر وقت که بارونی است تو فکر من چراغونیست
پرم از خاطرات تو همونایی که می دونی
مگه یادم می ره یک دم تا هر وقتی که من زنده ام
تو بانی یه مشت شعری هم الان هم در آینده ام
دلم می خواد بیام پیشت بزارم سر روی دوشت
بگم می میرم از عشقت برم گم شم تو آغوشت
من و تو زیر بارون بود به جون هم قسم خوردیم
تو چشم هم نگاه کردیم ، نگاه کردیم از عشق مردیم
سرتاسر خیال من هزار تا باغ دلگشاست
هزار عشق دم بخت منتظر یه پاگشاست
تو سرسراش یه مثنوی راز و نیاز معنوی
پس تو کجایی ابدی کجای این تیره شبی
رو ایه های بارونی نوشتم بسته به تو جونمو سرنوشتم
تو مظهر تحملی تو ماهی عشق منی برام تو تکیه گاهی
سرتا سر خیال من نقاشیای کاشیاش سرد می شن و ناز می کنن
مستا شبا تو کوچه هاش هوای آواز می کنن
شمایل جمال تو قلبم و روشن می کنه
نمی دونی که عشق تو چکاری با من می کنه
(مسعود امینی)
قصه من و غم تو
قصه گل و تگرگه
ترس بی تو زنده بود
ترس لحظه های مرگه
ای برای با تو بودن
باید از بودن گذشتن
سر به بیداری گرفته
ذهن خواب آلوده من
همیشه میون قاب خالی درهای بسته
طرح اندام قشنگت
پاک و رویایی نشسته
کاش میشد چشام ببینن
طرح اندام تو داره
زنده میشه جون میگیره
پا توی اتاق میذاره
کاش میشد صدای پاهات
بپیچه تو گوش دالون
طرف دالون بگرده
سر آفتاب گردونامون
کاش میشد دوباره باغچه
پر گلهای تو باشه
غنچه سفید مریم
با نوازش تو واشه
کاش میشد اما نمیشه
نمیشه بیای دوباره
نمیشه دستات تو گلدون
گلای مریم بذاره
کاش میشد اما نمیشه
این مرام روزگاره
رفتنت همیشگی بود
دیگه برگشتن نداره
تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی!
یکی دیروز و یکی فردا . . .
با کسی زندگی کن که مجبور نباشی
یه عمر برای راضی نگه داشتنش فیلم بازی کنی . . .
چقدر سخت است همرنگ جماعت شدن وقتی جماعت خودش هزار رنگ است . . .
برنده می گوید مشکل است ، اما ممکن
و بازنده می گوید ممکن است ، اما مشکل . . .
یادها فراموش نخواهند شد ، حتی به اجبار
و دوستی ها ماندنی هستند ، حتی با سکوت . . .
مردم هرگز خوشبختی خود را نمیشناسند
اما خوشبختی دیگران همیشه در جلو دیدگان آنهاست
زندگی ارزش دویدن دارد ، حتی با کفشهای پاره !
ترجیح می دهم حقیقتی مرا آزار دهد ، تا اینکه دروغی آرامم کند. . .
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد
صبح امید که بد معتکف پرده غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد
آن پریشانی شبهای دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد
باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
قصه غصه که در دولت یار آخر شد
ساقیا لطف نمودی قدحت پرمی باد
که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد
در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را
شکر کان محنت بیحد و شمار آخر شد
سلام پاییز
سلام فصل من
سلام دوست من
سلام عشق من
سلام پاییز من ...!
پیشاپیش یکم مهر زاد روز استاد محمدرضا شجریان را به ایشان و همه دوستدارانشان تبریک می گویم.
جاودان باشید خسرو آواز ایران